جدول جو
جدول جو

معنی پرش زا - جستجوی لغت در جدول جو

پرش زا
القفز
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به عربی
پرش زا
Bouncy
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پرش زا
rebondissant
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پرش زا
弾力のある
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پرش زا
federnd
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به آلمانی
پرش زا
пружний
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پرش زا
sprężysty
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به لهستانی
پرش زا
弹性的
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به چینی
پرش زا
elástico
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پرش زا
elastico
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پرش زا
rebotante
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پرش زا
veerkrachtig
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به هلندی
پرش زا
탄력 있는
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به کره ای
پرش زا
ยืดหยุ่น
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به تایلندی
پرش زا
elastis
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پرش زا
लचीला
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به هندی
پرش زا
אלסטי
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به عبری
پرش زا
لچکدار
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به اردو
پرش زا
স্থিতিস্থাপক
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به بنگالی
پرش زا
kuruka
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پرش زا
упругий
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به روسی
پرش زا
elastik
تصویری از پرش زا
تصویر پرش زا
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش پا
تصویر پیش پا
جلو پا، دم پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زا
تصویر آتش زا
زایندۀ آتش، آنچه آتش از آن تولید شود، کنایه از مؤثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترش با
تصویر ترش با
نوعی آش که از سرکه یا ترشی دیگر تهیه می شود، آش ترش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری زاد
تصویر پری زاد
فرزند پری، پری نژاد، کنایه از بچۀ بسیار زیبا
فرهنگ فارسی عمید
بالضم مراد از معشوق و نیز میتواند که بمعنی عاشق باشد و الف در آخر برای فاعلیت است. (از شرح قران السعدین) (غیاث اللغات). معنی این عبارات مفهوم نشد. آیا مقصود موی مجعد معشوق است ؟
لغت نامه دهخدا
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از قبل پاید و پاسی دارد پیش پاینده. جلو پا برابر پا: گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شودک پیش پایی بچراغ تو ببینم چه شودک (حافظ)، بخش مقدم پا قسمت قدامی پای: از سیاهی دل بتقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از غیب پیش پا نشد. (صائب) یا پیش پای کسی. لحظه ای پیش از آمدن او: حسن پیش پای شما رفت. یا پیش پای چپ سردادن (نهادن)، هنگام دخول در مسجد و مکانهای مقدم باید اول پای راست را پیش گذاشت و اگر کسی پای چپ جلو نهد خطا وبی احترامی کرده، خوبی را ببدی تلافی کردن: مر جفاگر را چنینها می دهم پیش پای چپ چسان سر می نهم. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش زاد
تصویر پیش زاد
آنکه قبلا زاده شده کسی که پیشتر متولد گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسر زا
تصویر پسر زا
زنی که همیشه پسر زاید مقابل دختر زا
فرهنگ لغت هوشیار
پا، پیش آمد: خوب پر و پا برایش افتاده. یا از پر و پا افتادن، سخت خسته و درمانده شدن، سکوت و آرامش یافتن، بی طاقت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زا
تصویر آتش زا
آنچه که از آن آتش پدید آید زاینده آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتوزا
تصویر پرتوزا
رادیو اکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش از
تصویر پیش از
قبل از
فرهنگ واژه فارسی سره